یادداشت | آیا "ندارها" از پایتخت اخراج میشوند
به گزارش سرویس فرهنگی و اجتماعی خبرگزاری رسا، تراكم جمعيت در شهرها كه بالا ميرود كنترل آنها بسيار دشوار ميشود و گاهي شهر به جايي ميرسد كه ديگر در هيچ بعدي قابل كنترل نيست؛ امنيتش متزلزل ميشود، اقتصادش رو به فروپاشي ميرود، فرهنگش دستخوش تحولات غير قابل پيش بيني ميگردد، روان ساكنانش تحت تأثير عوامل منفي قرار ميگيرد و آدمهايش افسرده و سردرگم ميشوند؛ چنين شهري را تباهشهر ميگويند.
تباهشهرها محصول مهاجرتهاي بيپايه و اساس و بيخيالي مسئولين نسبت به گسترش بيرويه شهرها است. تراكم انسانهايي با فرهنگهاي، انگيزهها، نگرشها و سبكهاي مختلف زندگي در يك نقطه مشكلات بيپاياني را به همراه خواهد داشت كه حل آنها از عهده حتي حكومتها هم خارج است.
تهران در اين سالها با جمعيتي نزديك به داوزده ميليون نفر به سرعت مرزهاي يك كلانشهر را به سمت يك تباهشهر تمام عيار در مينوردد و شايد آخرين فرصتها براي نجات اين شهر به سرعت در حال طي شدن است.
چرا چنين شد؟
تهران درگذشته روستا و يا شهر بسيار كوچكي از توابع ري به حساب ميآمد كه 232 سال پيش در فروردين ماه 1165 توسط آقا محمد خان قاجار به عنوان پايتخت ايران انتخاب شد. از آن روز به بعد اين شهر روز به روز رشد كرد و افراد و طوائف مختلف به بهانههاي گوناگون راه مهاجرت به سمت تهران را پيش گرفتند. سرازير شدن بيشتر امكانات رفاهي كشور به تهران، محروميت مناطق مختلف در كشور، بحران اشتغال، تحصيل، درمان، امكانات رفاهي و مانور تجمل در رسانهها در چهل سال اخير بر اين مهاجرتها دامن زده و بسياري از افراد با انگيزه اشتغال، زندگي راحت و بهرهمندي بيشتر از امكانات و ... به اين شهر هجرت كردند تا آنجا كه تقريبا نيمي از امكانات كشور براي استفاده يك هشتم مردم ايران در اين كلان شهر متمركز شده است و ايران را با فاجعه اي به اسم تهران مواجه کرد.
راهكار
در خصوص اينكه با شرايط فعلي تهران چه بايد كرد دو نظريه وجود دارد كه اين دو نظريه برايند دو تفكر در كشور است.
راهكار ليبرالها
"بايد هزينه زندگي در تهران را بالا برد تا تهران خلوت شود" اين جمله اين روزها بسيار به گوش ميخورد و از طرف كساني مطرح ميشود كه با راي مردم بر مسندهاي جمهوري اسلامي تكيه زده اند و نكته جالب اين است كه اين سياست در همه دورههاي حاكميت تفكر سرمايهداري بر تهران مطرح و اجرا شده است. در دورهاي كه كارگزاران بر كرسي خيابان بهشت تكيه زده بودند با بازي فروش تراكم هزينه مسكن را در تهران بالا بردند و در اين دوره هم صحبت از بالا بردن هزينه زندگي در تهران است تا آنجا كه شايعهاي نه چندان دور از ذهن در مورد اخذ عوارض براي عبور از تونلهاي تهران مطرح ميشود.
اما آيا واقعا بالا بردن هزينهها در تهران توان كنترل اين شهر را دارد؟! تجربه نشان داده است كه بالا رفتن قيمتها در تهران عملا هيچ تاثيري در عدم رغبت به مهاجرت به اين كلان شهر و يا مهاجرت معكوس از آن نداشته است. طبق گزارش پایگاه اطلاعاتی جهانی "نامبئو" تهران چهارصد و هفتاد سومين شهر گران دنيا و گران ترين شهر ايران است؛ اما با اين وجود با مراجعه به جدول جمعيتي وزارت كشور در سال 1375 جمعيت تهران 6758845 نفر گزارش شده است كه با گذشت 22 سال اين جمعيت به 13328000 نفر رسيده است و پيش بيني ميشود تا 1404 به بيش از 20 ميليون نفر افزايش پيدا كند. اين در حالي است كه از سال 1375كه جريان سرمايهداري حاكم بر شهرداري تهران تصميم به افزايش هزينه زندگي در تهران گرفته است رشد مهاجرت به تهران رشد فزايندهاي داشته است.
اين نگرش علاوه بر اينكه تاثيري در ميزان مهاجرت به تهران ندارد عوارض غير قابل جبراني نيز به همراه خواهد داشت كه برخي از آنها عبارتند از؛
1ـ افزايش شكاف طبقاتي
شكاف طبقاتي بين شمال و جنوب تهران بسيار مشهود است، به گونهاي كه در يك طرف اين شهر گرسنگي و در طرف ديگر آن شكمبارگي بيداد ميكند؛ يك طرفش قصرهاي سر به فلك كشيده و در طرف ديگرش حلبي آبادها قرار دارد. فشار بالا بردن هزينه ها در تهران روي دوش قشر مستضعف سنگيني ميكند و تنها ثمرش اين است كه كاخها را سر به فلك كشيدهتر خواهد نمود و كوخها را خرابتر و قصه فقر فقير و غني روز به روز مشهودتر خواهد شد. داراها داراي خط ويژه ميشوند و ندارها پشت چراغ قرمزها عمر تلف ميكنند و گسلهاي طبقاتي تهران روز به روز عميق تر ميشود.
2ـ احياي عناوين طاغوتي
تا قبل از انقلاب با توجه به روح طاغوت عناويني مثل شهروند درجه يك و درجه دو به وفور در زبان سياسيون و مديران شنيده ميشد؛ انقلاب كه پيروز شد قرار شد تا اين عناوين به تاريخ سپرده شود و مستضعفين به عنوان صاحبان حق در انقلاب و در جايگاه برابر با سرمايه داران و كاخ نشينان قرار بگيرند.طرحهايي مثل عوارض بر تونلهاي تهران دقيقا همان عناوين را دوباره احيا خواهد نمود، شهروند درجه يك مي تواند از امكانات رفاهي تهران استفاده كند از تونلهاي بدون ترافيك عبور کرده و به موقع به كارهايش برسد؛ اما شهروند درجه دو كه توان مالي پرداخت عوارض تونل را ندارد بايد در ترافيك هاي طولاني مدت خيابانها تهران بماند.
3ـ بالا رفتن بزهكاري
بالا رفتن هزينهها باعث ميشود تا جرم و بزهكاري در جامعه براي افراد توجيه پيدا كند و همين باعث ميشود تا افراد اقدام به جرم نمايند؛ نمودارهاي گستره جرم در قوه قضائيه اين واقعيت را به ما نشان ميدهد كه در هر زماني كه رفاه عمومي رو به بهبود رفته است ميزان جرم در جامعه كمتر شده است. حتي زماني در مصاحبه با يكي از مسئولين نيروي انتظامي مطرح شد كه در روزهاي پرداخت يارانه نقدي ميزان سرقتهاي خُرد در تهران و كلان شهرها كاهش پيدا ميكند و اين نشان ميدهد بسياري از جرائم خُرد به واسطه نياز افراد شكل ميگيرد.
4ـ تاراج عدالت
منابع كشور منابع مشخص و محدودي است و اين منابع يا از طريق نفت و معادن به دست ميآيد، يا از طريق تجارت و صادرات غير نفتي و يا از طريق عوارض و ماليات؛ درآمدهاي كشور از هر راهي كه باشد متعلق به بيش از هشتاد ميليون ايراني است و همه به صورت مساوي در آن سهيماند و بايد بتوانند از امكانات كشور به صورت مساوي استفاده كنند؛ حال اگر قرار باشد آنكه ميتواند پول بدهد و از امكانات بهرهمند شود و آنكه توان پرداخت ندارد بيبهره بماند اين يعني ايجاد رفاه با پول مستضعفين براي سرمايه دارها و اين يعني تاراج عدالت.
راهكار نيروهاي انقلاب
در مقابل نظريه اول نظريه نيروهاي جهادي قرار دارد آنها ميگويند هرچه نياز بيشتر شود بايد تلاش مسئولان براي خدمت رساني بيشتر شود. در اين تفكر تلاش بر اين است كه فاصله شمال شهر با جنوب شهر كم شود و به اصطلاح شهر به سمت يكدستي در حوزه امكانات و خدمات پيش برود. حاصل اين تفكر ساخت پروژه هاي عظمي مثل اتوبان امام علي(ع)، پل صدر، تول نيايش و توحيد و دها پروژه عمراني، خدماتي و فرهنگي ديگر در تهران بود كه اين شهر را از بحرانهاي عظيمي مثل بحران ترافيك نجات داد.
اما اين روش گرچه روش مقدسي است؛ اما حكم مسكن براي تهران را دارد و اگر سير مهاجرت به سمت تهران ادامه يابد هرچه قدر هم از اين پروژه ها اجرا شود باز پاسخگوي نياز تهران متورم نيست و فقط در كوتاه مدت مشكلاتي را حل خواهد نمود كافي است يك دوره كار به دست تفكر سرمايهداري بيفتد و بخواهند به طريقه اول تهران را اداره كنند، تهران دوباره برميگردد به تهران 15 سال قبل.
راهكار بنيادين
براي كنترل تهران بايد به راهكارهاي واقعي فكر كرد، راهكارهايي كه بتواند عينيت پيدا كند و موج مهاجرت به سمت تهران را كاسته و حتي آن را به موج معكوس تبديل نمايد. براي اينهدف بايد دو كار اساسي انجام شود.
1ـ تمركز زدايي امكانات از تهران
آنچه عمدتا مردم را به سمت تهران ميكشد امكاناتي است كه در تهران متمركز شده است؛ زمينه اشتغال، امكانات رفاهي، مراكز درماني، بازارهايي كه نسبتا پر رونق تر از بازار ساير شهرها است، ورزشگاههاي مجلل و تفرجگاههاي زيبا؛ اينها همه بخشي از انگيزههايي است كه تهران را در چشم جوان روستايي به بهشتي تبديل كرده است كه حاضر است به خاطر آن جهنم را براي خود بخرد.
حال تصور كنيد در مثلا پنجاه نقطه كشور شهرهايي انتخاب شود و امكانات به سمت آن سرازير شود و هر آنچه كه در تهران از اشتغال و رفاه مهياست به نسبت وسعت و ظرفيت در آنجا فراهم شود؛ شهرهايي كه زمينه اشتغال در آن فراهم است و كارخانهها و كارگاههاي آن فعال است و بازارش رونق دارد و مراكز درمانيش همان خدماتي را ارائه ميدهند كه بيمارستانهاي تهران ارائه ميدهد؛ آيا موج مهاجرت به سمت آنها برنميگردد؟ يقينا آنكه در تهران روي كارتن ميخوابد تا در مترو دستفروشي كند دوست دارد تا كارگر كارخانه اي باشد و شب با عزت به منزل خود برگردد و در كنار خانواده خود زير سقفي امن بخوابد.
كار ديگري كه بايد صورت پذيرد بازگشت به زندگي روستايي است، روستا كوچكترين و پاكترين اجتماع انساني بعد از خانواده است؛ اما متاسفانه عدم پرداخت به روستاها و اقتصاد كشاورزي و دامپروري و از بين رفتن زمينههاي اشتغال و نبود نظام توزيع كارآمد براي محصولات روستايي باعث شده است تا بسياري از روستائيان به سمت تهران بروند و آنجا را كعبه آمال خود ببينند.
2ـ تصويب قانون مهاجرت
شهرهاي مهم جهان عمدتا قانون مهاجرت مخصوص دارند. مثلا واشكتن ديسي در هيچ شرايطي نبايد جمعيتش بيش از يك مليون نفر باشد و جمعيت منطقه شهري واشنگتن نزديك به پنج و نيم ميليون نفر جمعيت دارد و هفتمين شهر پر جمعيت امريكا به شمار ميآيد اين در حالي است كه تهران به عنوان پايتخت ايران هيچ قانوني براي مهاجرت ندارد و پرجمعيت ترين شهر ايران است.
بعد از آنكه تمركز امكانات در تهران شكسته شد لازم است تا دستگاهها مسئول مانند مجلس شوراي اسلامي اقدام به تصويب قانون مهاجرت براي تهران كنند تا جمعيت بيشتري به تهران تزريق نشود و سيل مهاجرت به سمت شهرهاي كوچك ولي با امكانات مناسب سرازير شود.
حال اگر اين اتفاق بيفتد ممكن است در يك فرايند سي ساله با جلوگيري از مهاجرت جديد ايجاد، مهاجرتهاي معكوس و مرگ و ميرهاي سالانه تهران به حالت قابل كنترل برگردد و مشكلي كه در طول 230 سال دامن تهران را گرفته است تا حدود زيادي رفع شود.
در ميان سه راهكار مطرح شده راهكار ليبرالها يك راهكار كاملا ناكارآمد، راهكار نيروهاي انقلابي يك راهكار مسكن و راهكار سوم يك راهكار بنيادين است. البته تا زماني كه راه سوم به نتيجه نسبي نرسيده است بايد از مسكن استفاده نمود تا شهر به تباهي كامل نرسد./918/ی701/س
عبدالصالح شمساللهی